دوشنبه ششم محرم الحرام سال 61 ه.قمری
سپاه عمرسعد هر روز بزرگتر میشود؛ اما در اردوگاه حسین(ع) در دل اهل حرم غوغایی برپاست که: یا اباعبدالله! هر روز هزاران نفر به سپاه عمر سعد ملحق میشوند پس کِی یاران ما از راه میرسند؟ از دور دو نفر دیده میشوند که به سمت اردوگاه حسین(ع) در حال حرکتند؛ یکی از آنها حبیب بن مظاهر و دیگری مسلم بن عوسجه است که به شوق یاری حسین(ع) از کوفه گریختهاند؛ امام(ع) تبسمی میکنند و میفرمایند: سپاهیان ما هم رسیدند...
انبوه گرگها، کمی یاران
حبیب که چند ساعتی است از راه رسیده است متوجه انبوه سپاهیان عمرسعد و اندک یاران حسین میشود؛ بنابراین به امام حسین (ع) عرض کرد: یابن رسول الله در این نزدیکی طایفهای از بنیاسد حضور دارند که اگر اجازه دهید من به نزد ایشان رفته و ایشان را به سوی شما دعوت کنم؛ امام پذیرفت؛ حبیب به سمت طایفه بنی اسد حرکت کرد و توانست90 نفر از مردان قبیله را با خود همراه کند؛ اما عمرسعد از ماجرا باخبر شده و فردی به نام ارزق را با چهارصد سوار به سوی آنان روانه کرد. بین دو گروه جنگ در گرفت؛ یاران حبیب میکشتند و کشته میشدند؛ اما زمانیکه دیدند توان مقاومت در مقابل ارزق و سربازانش را ندارند پراکنده شدند و شبانه از محل خود کوچ کردند تا مبادا عمرسعد شبانه به آنها حمله کند. (قصه کربلا، نظری منفرد، صص227-230)
تعداد نظامیان جیرهخواری که از حکومت وقت، حقوق و لباس و لوازم جنگی دریافت میکردند سی هزار نفر بوده است (مقتلالحسین مقرم، ص201 و الامام الحسین و اصحابه، ص230)، اما تعداد انبوه سپاهیان عمرسعد را از نامه عبیدالله بن زیاد نیز میتوان فهمید. عبیدالله بن زیاد در این روز نامهای به عمرسعد نوشت: « من از نظر تعدا سپاهیان و افرادی که هر روز به لشکر تو افزوده میشوند، چیزی از تو دریغ نکردم، توجه داشته باش که هر روز و هر شب گزارش کار تو را برای من میفرستند.» (بحارالانوار، ج44، ص387)