چهار شنبه هشتم محرم الحرام سال 61 ه.قمری
فرات محاصره شده است و تب عطش خیمه ها را فراگرفته است. تحمل این عطش در صحرای سوزان کربلا حداقل برای کودکان امکان پذیر نیست. سیدالشهدا (ع)، سقای کربلا ابوالفضل (ع) را صدا می زند....
عباس (ع) آب بیاور...
با پایان یافتن آب در اردوگاه امام حسین (ع)،گرمای طاقت فرسای نینوا و تشنگی امان همه را بریده است. امام(ع) برادر خود حضرت عباس(ع) را صدا میزند و به او ماموریت میدهد تابه همراه سی نفر سواره و بیست نفر پیاده جهت تدارک آب برای خیمه ها حرکت کند. آنان شبانه با بیست مشک آب به سمت فرات حرکت کردند درحالی که نافع بن هلال پیشاپیش ایشان با پرچم مخصوص حرکت می کرد. سپاهیان عمرو بن حجاج متوجه نافع بن هلال و همراهان وی شدند و خواستند راه را بر ایشان ببندند. ابوالفضل العباس(ع) به پیادگان دستور داد تا مشک ها را پر کنند و آنان نیز طبق دستور عمل کردند. حضرت عباس(ع) به همراه نافع بن هلال به سپاهیان عمرو بن حجاج حمله ور شدند و آنان را به خود مشغول کردند و بدین وسیله پیادگان توانستند مشک های آب را به خیمه ها برسانند(نفس المهموم، ص219).
عبیدالله: عمر سعد کار را تمام کن...
عمر سعد که جنگ با حسین(ع) را ناخوشایند میدانست سعی کرد با دروغی عبیدالله را قانع کند تا از جنگ با حسین(ع) منصرف شود؛ بنابراین نامهای به عبیدالله نوشت که: حسین حاضر است به همان مکان که آمده باز گردد یا به یکی دیگر از کشورهای اسلامی برود و یا اینکه به شام برود تا هرچه یزید بخواهد در مورد او انجام گیرد. (ارشاد شیخ مفید، ج2، ص82) در مجلس عبیدالله با خواندن نامه شمربن ذیالجوشن گفت: حسین در چنگ توست؛ اگر بیعت نکند و برود دیگر دستت به او نمیرسد؛ عبیدالله نظر شمر را پذیرفت و نامهای به عمر بن سعد نوشت که در آن آمده بود: ما تو را نفرستادیم که از حسین دفع شرّ کنی و کار را به درازا بکشانی؛ اگر حسین و یارانش حکم من را قبول نکردند آنان را از دم تیغ بگذران و پیکر او را زیر سم اسبان لگدکوب کن! اگر چه این عمل (لگدکوب کردن) ضرری به او نمی رساند ولی سخنی که گفتم باید انجام گیرد. (قصه کربلا، علی نظری منفردصص،238-231)