شیر عاشورا
ضرغامه بن مالک تغلبی
هنوز همان قهرمان نبرد جمل بود که با افراد قبیله اش از مظلومیت علی(ع)دفاع می کرد. او از یاران مسلم بن عقیل(ع) در کوفه بود. پس از شهادت غریبانه ومظلومانه مسلم (ع) از کوفه گریخت. ماموران حکومتی در تعقیبش بودند. کوشش برای پیوستن به کاروان حسین(ع) روز به روز سخت تر می شد.همه راه ها بسته بود.
ماموران دستگیرشدگان را به دارالامارهِ کوفه میبردندو مرگ ،تکه تکه کردن و به دار آویختن شیوه برخورد عبیدالله زیاد با این افراد بود . اندوهی غریب و غمی سنگین برقلب ضرغامه سایه افکنده بود. درجستجوی راهی برای پیوستن به امامش بود.
ناگهان فکری به ذهنش رسید. به نخیله(محلی نزدیک کوفه که در گذشته لشکر از آنجا حرکت می کرد)رفت وبه سپاه عمرسعد پیوست.آنقدر از بزرگان و افراد پیمان شکن در سپاه عمرسعد بودند که عمر سعد در همراهی ضرغامه باخویش هیچ شک و تردیدی به خود راه نداد.همزمان با ورود عمرسعد به کربلا ،ضرغامه نیز به کربلا رسید و بی هیچ درنگی به امام حسین (ع) پیوست.
روز عاشورا در تیرباران صبح تیغ کشید و جنگید. شیر رزمگاه کربلا چوبه های تیری که در بدنش فرو می رفت بیرون می کشید و تا اعماق لشکر دشمن می کُشت و پیش می رفت .
ظهر عاشورا فرارسیده بود. آنان که مانده بودند نماز را با امام (ع) بستند.شکوهمند ترین نمازی که آسمان دیده و خورشید نظاره کرده بود.
پس از نماز تشنه کام و زخمی به شوق شهادت و با اذن امام عاشورا روانه میدان شد.ضرغامه رجز می خواند و پیش می رفت : «آماده ضربه های مالک باشید که از بزرگواران پاسداری می کند.»
باز رقص شمشیر بود و تیر باران دشمن؛ تیری به بازو ، تیری برچشم ،تیری بر گلو و ...
در میان غبار میدان ، ضرغامه بر زمین افتاد. مرگ شیر هرچند در زنجیر شکوهمند است.حالا او درحلقه محاصره گرگهای کوفی ،پس از تیرباران ، زخم نیزه و شمشیر میدید...
لحظه ای بعد غبار فرونشست.حلقه محاصره کم کم باز شد و امام(ع) یار پاکباز خود را دید تن خون آلودش بر خاک افتاده است.سیدالشهداء به انتهای افق می نگریست.فرشتگان آمده بودند تا دوست را به دوست برسانند...