شنبه چهارم محرم الحرام سال 61 ه.قمری
« التهاب در کوفه »
شنبه چهارم محرم؛ تنها یک هفته به واقعه عظیم و خونین کربلا باقی مانده است. کوفه در تب و تاب است. حرفهایی از گوشه و کنار به گوش میرسد: :«میگویند حسین به کربلا رسیده است...»، «میگویند با زن و فرزند و اهل بیتش آمده...»،دیگری میگوید: «شما را چه شده است مگر خودتان نامه ننوشتید؟ مگر خودتان او را دعوت نکردید؟ مگر شما نبودید که با او بیعت کرده و به او وعده یاری دادید؟...». دیگری سر به زیر میافکند و میرود...!
« منبر عبیدالله و اعلام آمادگی شمر »
عبیدالله در اندیشه اعزام سپاهی عظیم به کربلاست؛ اما هرکس از کوفیان را به جنگ با حسین(ع) میفرستند در بین راه فرار کرده و بازمیگردد. آخر همینها برای حسین(ع) نامه نوشتهاند؛ حال با چه رویی در مقابل او بایستند؟! اما همه این گونه نیستند؛ پس از اعزام عمرسعد به کربلا، شمر بن ذیالجوشن اولین داوطلبی است که برای جنگ با حسین(ع) اعلام امادگی میکند...
عبیدالله بن زیاد مردم را در مسجد کوفه گرد آورده و خود به منبر میرود: ای مردم! شما یزید را میشناسید که دارای سیره و طریقه نیکوست! و به زیر دستان احسان میکند! و عطایای او به جاست! و پدرش نیز چنین بود! اینک یزید دستور داده تا بهره شما را از عطایا بیشتر کنم و پولی را نزد من فرستاده که در میان شما قسمت نموده و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم! این سخن را به گوش جان بشنوید و اطاعت کنید.
سپس از منبر به زیر آمد و برای مردم شام نیز عطایایی مقرر کرد. (از این نقل چنین استفاده میشود که در جنگ با امام حسین علیهالسلام مردم شام هم شرکت داشتند)